ماکارونی
تقریبا سه سال قبل تمرین نوشتن می کردم،چیزی که در ادامه می خوانید یادگار آن زمان است:
درست کردن غذاهای تکراری، حتی اگر غذای مورد علاقه ی خودم هم باشد برایم کسالت بار است. اما اغلب مجبورم اشپزی کنم و اکثراوقات هم باید همان غذاهای همیشگی را بپزم.
هر چند که او از طعم و خوراکی های جدید استقبال میکند اما گاهی من وقت و حوصله اجرای یک دستورالعمل امتحان نشده که معلوم نیست نتیجه چه از آب در بیاید را ندارم.
شب ها که حس و حال آشپزی کردن پیدا نمی کنم، اغلب غذایی را انتخاب می کنم که سریع بپزد، خوشمزه باشد و در عین حال ظرف زیادی کثیف نشود.
بسته ی گوشت چرخکرده را از فریزر بیرون می اورم، هوای سرد فریزر که بیرون میزند حالم را جا می اورد.
بسته گوشت را داخل پارچ اب می اندازم تا یخش باز شود، پیاز را بر میدارم، این پیازهای سفید اب دار هم اشکم را و هم حرصم را در میآورند. ابشان را که بگیرم تابه را روی گاز میگذارم و پیاز و روغن را اضافه می کنم، عطر پیاز و روغن سرخ شده.... هنوز هم حالم بد می شود از یاداوری خاطرات ویار بارداری و بوی بدی که از پیاز به مشامم می رسید.
وقت زیادی برای مرور خاطرات ندارم،زردچوبه را اضافه می کنم،ادویه کاری، کمی فلفل و نمک و در اخر رب
کمی هم فلفل دلمه داخل خوراک می ریزم.... حالا شد...
عطر گوشت و پیاز و فلفل دلمه...
خوشمزه ترین ترکیبی که از گوشت سراغ دارم...
قابلمه دیگر را روی شعله کناری می گذارم، تا نیمه اب
اب که جوش بیاید باید ماکارانی را اضافه کنم، قبلش هم چند قطره روغن تا این مشتقات نشاسته بهم نچسبند.
بعد از ابکش کردن نوبت ته دیگه می رسد، کمی روغن و نمک و زردچوبه کف قابلمه و البته نان که قرار است ته دیگ شود...
یک لایه ماکارونی، یک لایه خوراک گوشت بی نظیری که اماده کردم.
دم کنی را سر قابلمه می گذارم و زیر گاز را کم می کنم،نیم ساعت دیگر اماده است.
اما تمام این نیم ساعت عطر خوش ماکارانی من را یاد ان روزهایی می اندازد که خسته از مدرسه بر می گشتم، عطر غذا حتی راه پله را هم پر کرده بود، وقتی بوی دیوانه کننده ماکارونی های مامان به بینی ام می رسید، سرعت می گرفتم و با ذوق پله ها را می دویدم.
عطر خوش ماکارانی در خانه پیچیده، گاز را خاموش می کنم و دوباره مرور می کنم ان روزها را.
- ۲ نظر
- ۰۵ آذر ۰۳ ، ۱۴:۲۶
- ۴۶ نمایش