مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامهربانی» ثبت شده است

نامه ی اصغر

۱۲
شهریور

 

کیف مدارک را باز کردم، دنبال پوشه مدارک مدرسه بودم که چشمم خورد به نامه ی دانش آموزم مربوط به سال اول خدمت! (کلا دوسال خدمت کرده ام تا الان، این قسمت را بازنشسته طور گفتم😅) 

مثل اغلب آدم ها، وقتی مورد تعریف و تمجید قرار می‌گیرم، به وجد می آیم! خیلی هم به وجد می آیم! 

ولی خب راستش خواندن این نامه، آن هم الان که کمتر از یک ماه به سال تحصیلی جدید مانده خیلی برایم امیدوارکننده و لذت بخش بود!

ممنونم از اصغر🌷

غلط های املاییش را هم ندیده می گیرم😁

من آن سال خیلی زحمت کشیدم برای این کلاس، خیلی وقت گذاشتم، خیلی هم تحت فشار بودم! 

ولی هیچکدام از کادر مدرسه این ها را متوجه نمی شدند و انگار نمی دیدند. 

نه اینکه انتظار تقدیر و تشکر داشته باشم، نه.... از اول هم هدفم چیز دیگری بود...

بگذریم از انچه گذشت بر من طی آن ایام.... 

این را می‌خواهم بگویم که بچه ها متوجه تلاش های من می شدند... هرچند لجبازی می کردند اغلب... اما فهمیده بودن یاد گرفتنشان برای من مهم است! 

و این برایشان ارزشمند بود

و برای من ارزشمندتر! 

اصغر!امیدوارم برای خودت آقایی شوی و باز از من تقدیر کنی😁اذیت هایت را هم بخشیدم.... هر چند سخت است برایم... اما چه کنم؟! عصر امروز خواندن نامه ات حالم را خیلی خوب کرد😅 پس این به آن در

 

  • مهرنویس

 

ما آدم ها وقتی خسته و بی حوصله ایم، وقتی به اصطلاح بریده ایم و به اینجایمان رسیده گاهی خیلی ظالمانه رفتار می کنیم.

یاد گرفته ایم قطعا.... از بس دیده ایم شاید...

اطرافیان را به دو دسته تقسیم می کنیم:اول انها که قدرت دارند و در صورت مشاهده بدخلقی قطعا پشت خواهند کرد و تلافی شاید، دوم کسانی که دوستمان دارند و در صورت مشاهده بداخلاقی قدرت و انتخابی برای تلافی کردن ندارند...

ادم ها حتی اگر در بدترین حالت روحی خود هم باشند با دسته اول خوبن، شاید نه مثل همیشه، اما بلاخره هوایشان را دارند...

دسته ی دوم...

بیچاره های پرتحمل....

صبوران بی قدرت...

و شاید هم قدرتمندان صبور...

"آدم های دم دستی"

ان هایی که از عشقشان به خودمان مطمئن هستیم، می دانیم در هر صورت کنارمان هستند و راهی جز این ندارند... می دانیم به ما نیاز دارند... 

آن وقت است که ظالم می شویم.... ناراحتی هایمان، بی محلی هایمان، سرد شدنمان برای آن هاست... همان ها که از همه دلسوزترند به ما... محتاج تر ‌شاید، شاید هم نه.... 

احساس می کنیم حق داریم له کنیمشان، نبینیمشان، بگذریم ازشان...

............ 

ظالم نباشیم

ادم های دم دستی همان همراه های مهربان همیشگی اند که اگر چه سکوت می کنند در برابر این بی مرامی ها، اگر چه هنوز هوایمان را دارند و شاید خم به ابرو نیاورند اما.... 

اما چیزی در درونشان، در اعماق وجودشان با بلندترین و سوزناک ترین صدایی که تصورش را کنی می شکند... 

چیزی با ارزش

ان وقت شاید در ظاهر همان دم دستی های همیشگی باشند اما در باطن دور می شوند از ما...

ما می مانیم و ان دسته ی اول که برای حال و دل ما تره هم خرد نمی کنند.

دم دستی ها را قدر بدانیم 

با ارزشند و کمیاب

  • مهرنویس