مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

همیشه از دیگران شاکی بودم که چرا با من صمیمی تر نمی شوند؟ چرا حرف های دوستانه بینمان کم رد و بدل می شود؟چرا فاصله می گیرند از من و اجازه ی ابراز نمی دهند؟

مدتی ست فهمیده ام دلیل اغلب این چراها خود من هستم.

منی که یک حصار نامرئی اما احساس شدنی دور خودم کشیده ام و به دیگران اجازه نمی دهم از یه خط مشخص جلوتر بیایند.

و دیگران هم چه خوب فهمیده اند این را و گاهی چه بد که حسش می کنند! 

راستش گاهی خودم هم می مانم میزان صمیمت مدنظرم از هر رابطه چه قدر است؟ چقدر بیشتر شود احساس عدم امنیت می کنم و چقدر کم تر باشد احساس نچسب بودن و انزوا...

بد دردیست این😑

دردی که امروز با تمام وجود، لمسش کردم، فقط تاثیر کتابی که در پست قبل معرفی کردم باعث شد گفتگویی با خود  و خدا داشته باشم و آرام شوم. 

مدتی ست سعی می کنم به دیگران بیشتر اجازه نزدیک شدن بدهم، اما راستش گاهی اصلا حس خوبی ندارم و آشفته می شوم. 

مدل درونگراها این طور است که اطلاعات زیادی از خودشان دراختیار بقیه نمی گذارند و از بقیه هم چنین انتظاری ندارند. 

اما گاهی دلشان می خواهد بقیه بیشتر بپرسند و بیشتر بدانند تا بیشتر هم حسی و همدلی نصیبشان شود. 

حالا درد کجاست؟ 

گاهی بعد از اینکه با خودت کنار می آیی و اطلاعات بیشتر را در اختیار بقیه می گذاری به شدت احساس ناامنی می کنی! 

اینکه نکند اشتباه کرده ام؟ آیا لازم بود این افشاگری؟ چرا اجازه دادم فلانی بفهمد؟ در آن لحظه که حس خوبی داشتم!  پس چه شد؟ 

و کلی گفتگوهای درونیِ مته وار دیگر... 

هم نزدیکی می خواهی و هم تردید داری،این می شود که پس از چند تجربه ی دردناک احساسات ناخوشایند دوباره حصارت را محکم می چسبی و فاصله ها ایجاد می شود. 

به عنوان یک درونگرای خیلی دورنگرا چکار کنیم پس؟ 

اگر متوجه شدید به من هم بگویید. فعلا پیشنهادم به خودم این است که یک بار دیگر حد و حدود ارتباطم با بقیه را مرور و مشخص کنم و در همان حد اجازه ی نزدیک شدن بدهم و یک باره حصارها را برندارم و اگر خواهان تغییر هستم، کم کم زمینه اش را برای خودم فراهم کنم. 

امروز موضوعی که هنوز مایل به مطرح کردنش نبودم توسط یکی از دوستان در جمعی مطرح شد، از طرحش ابایی نداشتم، اما گفتنش احساس امنیتم را خدشه دار می کرد، احساس می کردم و هنوز حس می کنم ارائه آن موضوع اصلا لازم نبود و اگر لازم بود خودم مطرح می کردم. سعی کردم عادی سازی کنم اما حقیقتا بهم ریختم. 

اگر اطلاعاتی در مورد زندگی انسان ها داریم، پیش خودمان بماند. 

گاهی شاید از نظر ما گفتنش مسئله ای نباشد اما برای او خوشایند نیست،خصوصا یک درونگرا.

اجازه دهیم خودش، خودش را ابراز کند اگر می خواهد. 

درونگرا های خیلی درونگرا در ارتباط گرفتن خیلی دچار تردید می شوند، گاهی نمی دانند چه می خواهند واقعا... ذهنشان پر  از حرف است و تعامل اما ظاهرشان آرام.

باید اول امن بودن محیط و آدم ها را با تمام وجود حس کنند و بعد ارتباط بگیرند. 

کلی مولفه در ذهنمان است که باید بررسی شود. 

این است که در جمع بودن خواسته و نیاز روحی من است اما فکر کردن به اینکه چطور تعامل کنم، تا چه حد و چطور واکنش نشان دهم کار را سخت می کند. 

قضیه ان جا سخت تر می شود که بعد از دورهمی به خودت برمی گردی و حس می کنی چقدر از خود واقعی ات فاصله گرفته بودی وقتی فلان واکنش را نشان دادی و فلان حرف را زدی... 

و تمام روحت خسته می شود. 

هم می خواهی و هم نمی خواهی

بیرون آمدن از دایره ی امن درون گرایی(زیاد) سخت است ولی نیاز هر انسان ارتباط با بیرون است. 

نمی دانم منظورم را رساندم یا نه

انگار بعضی حس و حرف ها گفتنی و نوشتنی نیستند. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۲/۰۳/۲۴
  • ۱۰۵ نمایش
  • مهرنویس

درونگرایی

نظرات (۶)

نظر منو میخوای به خودت سخت نگیر، از خودت زیاد اطلاعات نده اگر بعد آزارت میده و چندنفر آدم امن نزدیک خودت نگه دار برای روز مبادا❤

 

پاسخ:
چند نفر از همون امنا اطلاعات جابجا کرده بود خواهر🤣
من اطلاعات نداده بودم
رفت تو لیست ناامنا

آخ بدبخت نقی

ستم کش نقی😂

پاسخ:
😂😂😂

خوش به حال خودم از همه جا بی خبر اصلا حالیم نمیشه چی نوشتی 😂

پاسخ:
هی خدا
می بینی برون گراهای بی درد و پرطرفدار و عزیز جمع رو!
چی بگم من.... 

با گوشت وپوست وخون واستخون لمسش کردم😶

اینا همشون دغدغه های من بودن! دقیقا بعد از یک مدت طولانی که تو اجتماع قرار میگیرم همه این حرفارو به خودم میزنم🥴

شدیدا اون حسار نامرئی وحس میکنم.خیلیم بهم گفتیم! 

پاسخ:
حصار خانم معلم
حصار قربونت😁
تو هم منی

من واقعا نمیدونم کدومم اما چون در این ماجرایی که گفتی بودم منم حس معذب بودن کردم ... کلا به نظرم یه سری چیزا به راحت بودن و اینا ربطی نداره به مبادی آداب بودن و فرد مقابل رو شناختن ربط پیدا میکنه...

پاسخ:
درسته

دمت گرم خیلی خوب توصیف میکنی 

این مشکل اکثر درونگراهاست

ولی میدونی من چون وسط طیفم و ی کم برون‌گرایی هم تو وجودم هست، یکی از مشکلاتی ک همیشه داشتم این بوده ک چرا اینقدری ک من با دیگران صحبت میکنم و از خودم میگم یا ب عبارتی دیگران از من میدونن من ازشون نمیدونم و با من صحبت نمیکنن؟ بعد جالبه اکثر دوستای صمیمی من اونقدری درون‌گرا بودن ک اصلا  در مورد خودشون با من حرف نمیزدن

بعد اونجا من احساس می‌کردم مورد اعتماد نیستم ک اینطوریه و کفه رابطه ب ی طرف سنگینه و...

کاش اینجوری نبود ک آدم ی شخصیتی داشته باشه ک دست خودش نبوده...

چیزی ک کلا در این مولفه شخصیتی منو اذیت میکنه اینه ک وسط طیفم

یعنی در جمع های صمیمی اونقدر پرحرف م و در حال انرژی دادن ب بقیه و مسخره بازی درآوردن، ک دیگران انتظار دارن همیشه منو تو همین حال ببینن و ب محض اینکه بی حوصله باشم ی کم یا بخوام برم تو غار تنهایی خودم ب خاطر اون بعد درونگرایی م دیگران ب هم میریزن

و شروع میکنن ب انتقاد ک برا چی اینجوری ام

و نمیتونن تحمل کنن ک ساعتی باشه ک من حرف نزنم یا برم تو تنهایی م یا نیاز ب تنها بودن با خودم داشته باشم

 

واقعا اذیتم از این قضایا😔😔

پاسخ:
اینم اندر مصائب وسط طیفی ها😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">