مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

 

ما آدم ها وقتی خسته و بی حوصله ایم، وقتی به اصطلاح بریده ایم و به اینجایمان رسیده گاهی خیلی ظالمانه رفتار می کنیم.

یاد گرفته ایم قطعا.... از بس دیده ایم شاید...

اطرافیان را به دو دسته تقسیم می کنیم:اول انها که قدرت دارند و در صورت مشاهده بدخلقی قطعا پشت خواهند کرد و تلافی شاید، دوم کسانی که دوستمان دارند و در صورت مشاهده بداخلاقی قدرت و انتخابی برای تلافی کردن ندارند...

ادم ها حتی اگر در بدترین حالت روحی خود هم باشند با دسته اول خوبن، شاید نه مثل همیشه، اما بلاخره هوایشان را دارند...

دسته ی دوم...

بیچاره های پرتحمل....

صبوران بی قدرت...

و شاید هم قدرتمندان صبور...

"آدم های دم دستی"

ان هایی که از عشقشان به خودمان مطمئن هستیم، می دانیم در هر صورت کنارمان هستند و راهی جز این ندارند... می دانیم به ما نیاز دارند... 

آن وقت است که ظالم می شویم.... ناراحتی هایمان، بی محلی هایمان، سرد شدنمان برای آن هاست... همان ها که از همه دلسوزترند به ما... محتاج تر ‌شاید، شاید هم نه.... 

احساس می کنیم حق داریم له کنیمشان، نبینیمشان، بگذریم ازشان...

............ 

ظالم نباشیم

ادم های دم دستی همان همراه های مهربان همیشگی اند که اگر چه سکوت می کنند در برابر این بی مرامی ها، اگر چه هنوز هوایمان را دارند و شاید خم به ابرو نیاورند اما.... 

اما چیزی در درونشان، در اعماق وجودشان با بلندترین و سوزناک ترین صدایی که تصورش را کنی می شکند... 

چیزی با ارزش

ان وقت شاید در ظاهر همان دم دستی های همیشگی باشند اما در باطن دور می شوند از ما...

ما می مانیم و ان دسته ی اول که برای حال و دل ما تره هم خرد نمی کنند.

دم دستی ها را قدر بدانیم 

با ارزشند و کمیاب

  • مهرنویس
آدم باید همیشه حواسش به خودش باشد.
آن قدر درگیر یک نفر نشود که خودش را فراموش کند.
خود واقعی آدم که فراموش بشود چیز بدی است!
بعد که درگیری و تلاطم تمام شد و دلت هوس خودت را کرد می بینی که نیستی...
یا شاید هم هستی اما خودت نیستی
اینجاست که می گوید: گاهی دلم برای خودم تنگ می شود!
خودخواهی چیز خوبیست گاهی
این که یک نفر را آن قدر بزرگ نکنی که خودت را فراموش کنی...
شاید بشود گفت هرکه خود را فراموش کند خدا را....
باید مواظب خودت باشی...
اصلا آدم باید همیشه حواسش به خودش باشد....
  • مهرنویس


انگار روزها منتظر شنیدن همین دو کلمه بودم...

ذره ذره ی وجودم طلب می کرد گویی آنها را...

گاهی چیزی می شنوی که دقیقا لازم است بشنوی،هدف قرار گرفته ای...اصلا انگار گوینده در آن جمع چند صد نفری فقط تو را نشانه گرفته...ذهنت را خوانده....

بعد از اینکه مدتها ژست "دل شکسته بودن" گرفته ای و به حال خودت دل می سوزانی،می فهمی که چه کلاهی سرت رفته...چه اشتباه وحشتناکی...

خودت را که بزرگ ببینی مبتلا می شوی...

از دیگران که توقع داشته باشی همین می شود...

اصلا دلیل دل شکستن ها همین "خود برتر پنداری" و "خود بزرگ بینی" هاست به نظرم...آدم وقتی خودش را خیلی بداند از دیگران متوقع می شود...انتظار دارد دیگران آن طور که او می خواهد رفتار کنند...

وقتی خودت را بشناسی و به ضعفت پی ببری می فهمی که نباید از انسانها زیاد انتظار داشت...اصلا نباید از انسانها انتظار داشت...

این می شود که می شکنی...حساس می شوی...اصلا گاهی ترجیح می دهی دیگران نقش آن آدم خوبه را بازی کنند و خودشان نباشند...همه وقتی اتفاق می افتد که "خودت را کسی بدانی"!

خودت را بشکن قبل از اینکه دیگران تو را بشکنند...اصلاخودت را بشکن تا دیگران تو را نشکنند!

هنوز در گوشم می پیچد آن دو کلمه


مرنج و مرنجان


و مرنجان که باز در آن حرفهاست...


-خودشیفتگی و منیت و خودبزرگ بینی و متوقع بودن ممنوع!




  • مهرنویس
  • مهرنویس

دلا بسوز...

۲۸
شهریور
  • مهرنویس

دلی نیازاریم....

۲۳
شهریور

بعضی حرفها چقدر می توانند شیرین باشند.......بعضی سرشار از انرژی و بامزگی.....و برخی تلخ و اشک آور.....

در این میان خنجرند برخی از حرفها....می برّند و تا اعماق وجودت فرو می روند.....

هرچه گوینده به تو نزدیک تر باشد، زخمش عمیق تر خواهد بود.....

هرچند حرفش حقیقت باشد....اما آدم دوست دارد برخی از حقایق را نشنود.....

اصلا شاید خود ان آدم آن حرفها را بداند.....شاید نخواهد تکرارشان را...شاید واقعا برایش آزار دهنده باشند.....

و در این بین......چقدر برخی راحت دل می شکنند....

 گاهی آدم با تمام عظمتش چقدر زود شکسته می شود.....

حتی اگر زمخت ترین انسان هم باشی حساس می شوی و شکننده....

برخی حرفها مثل خنجرند...تیز و برّنده.....

درد دارد شنیدنشان...

حساس باشیم روی گفته هایمان....روی شوخی ها....خنده ی طرف مقابل گاهی صدای شکستن چیزی در درونش را خفه می کند.....

حتی واژه ها را با دقت انتخاب کنیم.....اگر افراد و انسانها برایمان مهم هستند...حتی اگر مهم نیستند....

خنجرهایمان را غلاف کنیم......


  • مهرنویس