ده سال پیش اینقدر راحت با بقیه صحبت نمی کردم، بقیه منظورم اطرافیان صمیمی ام هستند، خیلی سبک سنگین می کردم و اجازه نمی دادم آن ها متوجه برخی احساسات و عقاید و تجربه هایی شوند که برای من است.
نه اینکه حالا موقعیت و شرایط را نادیده بگیرم و اصول تعامل را زیر پا بگذارم هر چه بخواهم بگویم و... نه...
منظور چیز دیگریست.
می خواهم بگویم که ده سال قبل، نمی توانستم یا بهتر است بگویم نمی خواستم دوستانم را در جریان دغدغه های شخصی و برخی مشکلات حتی قابل بیان بگذارم.
از قضاوت شدن می ترسیدم
و خیلی چیزهای دیگر...
حالا اما زیاد مشورت می گیرم از دوستانم، حرف هایم را میزنم، خودم را سانسور نمی کنم و گاهی واضحا می گویم که حرف دارم و باید بنویسم یا بگویم.
انتظارات عجیب و غریبی هم ازشان ندارم، همین که بخوانند یا بشنوند کافیست.
نمی خواهم بگویم زهرای ده سال قبل بهتر است یا زهرای اکنون... نه!
ده سال قبل از جنس تعاملم راضی بودم، اکنون هم...
می خواهم بگویم برایم جالب است که نوع و جنس روابطمان با گذر زمان، با بالاتر رفتن عدد سنمان و رشد احساساتمان و دگرگونی نیازهای روحی مان، چقدر می تواند متفاوت باشد.
ده سال قبل تو دار بودن برایم ارزش بوده و رضایت بخش، حالا کمی برون ریزی احساسات و عقاید را برای کسانی که سالهاست می شناسمشان، کمک کننده می دانم.
نمی دانم اگر زنده باشم بعدتر چگونه خواهم بود.
فقط امیدوارم در هر مرحله کاری را که برای سلامت روح و روان خودم و البته دیگران:) لازم است را پیش بگیرم و نترسم از تغییرات این چنینی.
پ. ن
ممنونم از همه تان که میخوانید و می شنوید و هر گاه لازم باشد ابایی ندارم از ابراز خودم محضرتان
- ۱ نظر
- ۱۸ تیر ۰۳ ، ۰۱:۰۸
- ۵۱ نمایش