مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

من بابت پست قبلی عمیقا پشیمونم،برای همین حذفش کردم

برداشت هایی شد که نباید،اینکه چند نفر باهم نظرات یکسانی داشتن نشون داد من خیلی بد مطلب رو رسوندم

من منظورم هیچکدوم از دوستانی نبود که میان اینجا و میخونن و اومدن دیدنم یا نیومدن

فقط قصدم چندتا توصیه دوستانه بود

باز هم اگر بد نوشتم و ناراحت شدید عذرخواهم

تکرار می کنم قصد کنایه زدن به هیچکدوم رو نداشتم و ندارم

خدا نیاره اون روزو اصلا🙃

  • مهرنویس

 

 

فعلا که کرونا بهانه ی خوبیه برای سر نزدن به هم، حتی تماس نگرفتن(شاید بعضیا فک می کنن از پشت تلفن هم منتقل میشه) و تلفنی احوال هم رو نپرسیدن....

ولی خب... چنانچه شرایطی پیش اومد که تونستیم بریم به دیدن کسی که تازه مامان شده باید بدونیم چکار بکنیم، چی بگیم، چکار نکنیم و چی نگیم. 

موارد قابل توجه:

1.ترجیحا سه روز اول رو بذاریم فرد مورد نظر(مادر) استراحت کنه و بعد هم برای سرزدن ازش بپرسیم که شرایطش رو داره یا نه

توضیحات:بعضیا دوست دارن ده روز اول رو فقط استراحت کنن و اصلا شرایط پذیرش مهمون ندارن، بعضیا هم مثل من خیلی منتظرن یکی بیاد دیدنشون و یه ذره حرف بزنن از حسشون بگن و....

2.نامحرم با خودمون نبریم، چون مامان اذیت میشه حجاب کنه، خصوصا که نوزاد دائم رسیدگی میخواد، شیر میخواد، مامان خودش بیماره هنوز و حجاب داشتن خیلی خیلی سخت میشه، اگر هم مجبور شدیم ترجیحا بعد ده روز بریم و یه ربع یا نیم ساعت بیشتر نمونیم و زود بریم خونمون تا اذیت نشه بنده خدا😁

 

3.سعی کنیم بیشتر از اینکه به نوزاد توجه کنیم حال زائو رو جویا بشیم، بهش بگیم اگه دوست داره و اذیتش نمیکنه تعریف کنه از اون روز، از حال و هواش بگه، البته همه ی اینا بستگی به میزان نزدیکی ما با فرد مورد نظر داره...

بازم توضیحات:من اینقدر کسی ازم نپرسید(البته کسی نیومد که بخواد بپرسه) که داشتم خفه میشدم از حرف، اخرش خودم برای چندتا از دوستام تعریف کردم خالی شدم😅

 

4. این مورد 4 خیلی مهمه. توجه! توجه!

به هیچ وجه درباره ظاهر نوزاد اظهار نظر نکنیم مگه اینکه خودشون بپرسن، پرسیدن هم بگیم شبیه مامان و باباشه... ان شاءالله سلامت باشه و ازین حرفا... نکته مهمش اینجاست که هیچ وقت نگیم این که کپی باباشه... این جمله خیلی خطرناکه! مامانا دوست دارن بچشون شبیه خودشون باشه(شوخی می کنم، بستگی به طرفتون داره، من ناراحت میشدم وقتی یکی می گفت این دقیقا باباشه، دوست داشتم منم دیده بشم تو چهره بچم،البته که پسرمن الحمدلله شبیه دوتامونه و شبیه مامان و باباشه در واقع😁 اما بعضی ها رو ادم حس میکنه که مغرضانه دارن نظر میدن... بماند

 

5.هیچ وقت در مورد وزن و رنگ و رو و نحوه شیر خوردن و لباس پوشیدن نوزاد نظر ندیم تا ازمون نپرسیدن.

اجازه بدیم هرکس بر اساس غریزه مادری خودش عمل کنه، راهکارهامون رو روی بچه های خودمون پیاده کنیم. مگر اینکه ببینیم نوزاد بنده خدا واقعا در خطره و مادر دیگه خیلی ناشی و بی تجربه ست که کم پیش میاد

 

6.نوزاد طرف رو با نوزاد خودمون و خواهرمون و فلان کس مقایسه نکنیم. اینا هیچکدوم ربطی به هم ندارن، بچه های متفاوت با طبع های متفاوت و خلق های مختلف....نگیم شیرت خوب نیس بچه خوب وزن نگرفته، مادر احساس غم و بی کفایتی می کنه.... اگه خیلی دلمون میسوزه بشینیم فکر کنیم چه طوری بگیم که طرف ناراحت نشه و غصه نخوره

 

7.اینکه جنسیت بچه چیه و ایا قصد بعدی رو دارن و بعدی خوبه چی باشه هم تماما به خدا و خود والدین ربط داره، به جاش حرفای قشنگ تر بزنیم

 

8.هی وانمود نکنیم که ما بیشتر سختی کشیدیم و بچه ما بدقلق تر بوده و ما بیشتر مامانیم و مادری کردیم مثلا... شرایط هر کس برای خودش خاصه... 

فقط درکش کنیم و بهش حق بدیم و اگه بلدیم راهکار درست

 

9در اخر هم برای مادر و پدر و نوزاد آرزوهای خوب بکنیم و پاشیم بریم خونمون😁

 

10.حتی اگه نتونستیم بریم دیدن مادر و نوزاد بخاطر شرایط فعلی، حتما در یک موقعیت مناسب(صبح نباشه ترجیحا) یه تماس بگیریم و احوالشون رو جویا بشیم. 

 

شما چه توصیه ای دارین؟ 

 

  • مهرنویس

حس گم شده

۱۵
مهر

 

اون قدر درد داشتم که نتونستم حس های  قشنگ و ماورایی دیگه ای که می گفتن رو تجربه کنم...

مثل هر مادر دیگه ای  از قبل به لحظه لحظش فکر کرده بودم... به اینکه چکار کنم، عکس العملم چی باشه، چطور خاطره سازی کنم و....

ولی همه چی اینقدر غیرقابل پیش بینی و سریع اتفاق افتاد که حتی یدونه ازون برنامه ریزی ها عملی نشد. 

گاهی تو این روزا خودمو سرزنش میکنم، بخاطر اینکه اونقدرا که بقیه میگن من کیف نکردم از اولین بار مامان شدنم... 

برای اینکه بغل کردنش برای اولین بار حس عجیب و عاشقانه ای نبود واسم... 

همه چی خیلی طبیعی و عادی بود و هست

نمیدونم... شاید من بلد نیستم...شاید بقیه مامانای عاشق تری ان... بیشتر مامان ان حتی😑

خلاصش اینکه این روزا خداروشکر می کنم بخاطر داشتنش، بغل کردنش و مادر بودن... 

از خدا میخوام هرکس دلش میخواد بچشه مادرشدن رو... 

ولی انگار همه چی خیلی سریع میگذره.... خیلی متفاوت تر از اون چیزی که فکر می کردم و بقیه می گفتن....

هنوز اون حس عاشقانه ی مادرانه رو ندارم

هنوز شاید گیجم

هر چند خیلی دوسش دارم و با دیدنش ذوق می کنم از ته دل..... 

ولی هنوز یه چیزی، یه حسی، یه حالتی کمه انگار..... 

 

#به_وقت_مادری

#حس_مبهم_مادری

#حس_گمشده

  • مهرنویس