مستجاب

دعا نکردم و دیدم که مستجاب شده...
پ.ن:
خدایا شکرت
- ۲ نظر
- ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۹
- ۶۷۴ نمایش
همیشه شروع کردن لذت خاصی داشته برایم...
هر چند به پایان رساندن کاری و آن هم خوب به پایان رساندن،جان می دهد به آدم اما خب من شروع را دوست تر میدارم:)
گاهی هر چند وقت یک بار، انسان احساس می کند که چه قدر به یک شروع نیاز دارد...
یک شروع سازنده و متحول کننده...
آن روزهایی که روزمرّگی تعریف زندگیت می شود و خسته ای از تکرار ها.
حالا اگر درست در همان روزها یک شروع جدید وارد زندگیت شود یا اینکه خودت یک شروع جدید بسازی،جان می گیری...حتی بیشتر از به انجام رساندن برخی کارها...
به این شروع ها میگویند "شروع جان دار" یا شاید هم "شروع جان بخش"،حتی می شود گفت یک "شروع جان افزا"!
امروز یکی از این شروع های بزرگ را شروع کردم:)
هم شنبه و شروع هفته و هم یک ماه جان بخش و یک شروع جان بخش تر!
خدایا شکرت!
حالا اینکه چطور می شود این انرژی اولیه را تا آخر شروع حفظ کرد،خودش داستان دارد...
التماس دعا:)
-عذرخواهم بابت تکرار پی در پی واژه ی جان بخش"شروع"؛)
انگار روزها منتظر شنیدن همین دو کلمه بودم...
ذره ذره ی وجودم طلب می کرد گویی آنها را...
گاهی چیزی می شنوی که دقیقا لازم است بشنوی،هدف قرار گرفته ای...اصلا انگار گوینده در آن جمع چند صد نفری فقط تو را نشانه گرفته...ذهنت را خوانده....
بعد از اینکه مدتها ژست "دل شکسته بودن" گرفته ای و به حال خودت دل می سوزانی،می فهمی که چه کلاهی سرت رفته...چه اشتباه وحشتناکی...
خودت را که بزرگ ببینی مبتلا می شوی...
از دیگران که توقع داشته باشی همین می شود...
اصلا دلیل دل شکستن ها همین "خود برتر پنداری" و "خود بزرگ بینی" هاست به نظرم...آدم وقتی خودش را خیلی بداند از دیگران متوقع می شود...انتظار دارد دیگران آن طور که او می خواهد رفتار کنند...
وقتی خودت را بشناسی و به ضعفت پی ببری می فهمی که نباید از انسانها زیاد انتظار داشت...اصلا نباید از انسانها انتظار داشت...
این می شود که می شکنی...حساس می شوی...اصلا گاهی ترجیح می دهی دیگران نقش آن آدم خوبه را بازی کنند و خودشان نباشند...همه وقتی اتفاق می افتد که "خودت را کسی بدانی"!
خودت را بشکن قبل از اینکه دیگران تو را بشکنند...اصلاخودت را بشکن تا دیگران تو را نشکنند!
هنوز در گوشم می پیچد آن دو کلمه
مرنج و مرنجان
و مرنجان که باز در آن حرفهاست...
-خودشیفتگی و منیت و خودبزرگ بینی و متوقع بودن ممنوع!
باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
« آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند
«هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرببلا مبتلا کنند
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
از آن حریم قدسی ات آقای مهربان
«آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»
سید حسن رستگار