مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیا بغلم» ثبت شده است

​فکر می کردم بعد از تولد دومی، فقط اولی ست که حسادت و احساسات منفی را تجربه می کند،فکر نمی کردم من هم درگیر این احساسات شوم اصلا... 

پیش بینی نمی کردم مرا پس بزند و بچسبد به مادرم و از او جدا نشود و مرا نخواهد... 

این ها را که می نویسم بغض دارم و اشک

از صبح سعی می کنم مثل همیشه با او بازی کنم، ارتباط بگیرم،اما نگاهش فرق کرده، غریبی می کند انگار... 

حالم بد است، برای حال دلم دعا کنید. 

به خودم می گویم هر دومان به زمان احتیاج داریم، بر می گردد دوباره و می چسبد به من... 

میدانم هم که اوضاع تغییر می کند و پذیرش در او ایجاد می شود به لطف خدا. 

اما الان دل وامانده ام شدیدا می خواهد مامانش باشد، همان مامان همیشگی که محکم "بغلم"  می کرد و می فهمیدم با دیدنم ذوق می زند.

رورهای پر بحرانی را می گذرانم

محتاج دعایم

  • مهرنویس