مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۰۳، ۱۱:۲۶ - سین میم
    چرا؟
نویسندگان

شبانه های بیداری

جمعه, ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ

از بدو تولد پسر بزرگ تا همین یک هفته ی قبل،شب تا صبح برایم به سرعت باد می گذشت و تا فرصت می کردم چشم بگذارم روی هم، می دیدم صبح شده و خستگی می ماند در بدنم،روح هم خسته بود....

الان اما یک هفته ای هست که شب ها طولانی تر از همیشه اند

مثل قبل هی بیدار می شوم اما هربارش با گریه ی پسر کوچک نیست

بیدار می شوم و آن روز نحس را مرور می کنم و دوباره ادامه داستان را  در ذهنم می سازم.

شروع ۲۸ سالگی قشنگ نبود

خدا ادامه ش را به خیر کند:(

  • مهرنویس

نظرات (۲)

رشد و نور باشه

  • مامان دوقلوها
  • 😥 

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی