مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

مهمونی

شنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۱۵ ق.ظ

دقیقا یادم هست چطور چارچوب در را با دستمال و شیشه پاک کن برق می انداختم. 

قبل از ساعت5 عصر تمام ظرفهای پذیرایی،ظروف شام، لیوان ها، سالادها و دسرها و همه چیز و همه چیز اماده بود. دوش میگرفتم، لباسی که از قبل ست شده و اماده بود تن میزدم و با او که از من بیشتر عاشق نظم و ترتیب است، فرایند پذیرایی از مهمان ها را مرور می کردیم😑

زمان مرتب کردن خانه حتی به نظم لباسهای داخل کشو هم توجه داشتم. 

تمام کشوها، کمدها، سوراخ و سمبه ها مرتبِ مرتب می شدند.

به قول او صدای"جینگ جینگِ" تمیزی از اقصی نقاط خانه به گوش می رسید!

نه اینکه قبلش خانه اشفته باشد و حالا مرتب، نه، موقع مهمان امدن دقت و وسواس من بیشتر می‌شد فقط.

تمام کارها را انجام می دادم که با حضور مهمان فقط بنشینم کنارش و صحبت کنیم و به مهمان خوش بگذرد.

به او زیاد اجازه فعالیت نمیدادم. حس می کردم شاید بلد نباشد کلم ها را با ظرافت و یکدست خرد کند یا ان طور که مدنظرم هست جارو نکشد...

اما حقیقتا اشتباه می کردم. 

آخر شب، بعد از رفتن مهمان ها جنازه ای می ماند که از درد پا و کمر دادش به فلک می رسید و دائم چک می کرد که همه چیز خوب بود یا نه. 

اغلب هم، همه چیز هم عالی پیش می رفت. به غیر از یک باری که برنج ها کمی سفت شدند و دو باری که غذا کمتر بود(البته یک عدد مهمان ناخوانده خودش را اضافه کرده بود و متاسفانه دهن دار هم بود😄) و این بار که برنج ها خیلی نرم شدند و ظاهر شکیل "پلوی مهمونی" را نداشتند.

اما مهمانی های اخیر توفیر دارد با بقیه!

الان دیگر از کله سحر به دنبال نظافت های وسواس گونه و ست کردن و تمهید ظروف و تک تک ملزومات مهمانی نیستم.

شاید بخاطر این است که کارهای مهم تری هم دارم، شاید هم نظر دیگران مثل سابق برایم مهم نیست،

دلیل مهم تر اما تجربه تجربه و تجربه است.

نظافت خوب است اما داخل کشوی لباس من ارتباطی با مهمان ندارد. 

روی چارچوب در اگر دو لک انگشت هم بود اسمان به زمین نمی اید... 

مایه ته دیگ و سیب زمینی سرخ کرده کنار غذا را می توان در حضور مهمان اماده کرد. 

لازم نیست خیلی سر مهمان ها را گرم کنم و لازم نیست قطعا خیلی بهشان خوش بگذرد... خودشان باید بلد باشند خوش بگذرانند...

 

لازم نیست اینقدر به خودم سخت بگیرم

لازم نیست غذای من بهترین شام و نهاری باشد که در این هفته تجربه کرده اند

لازم نیست همه چیز عالی و بی نقص پیش برود

 

چیزی که مهم است ارامش روحی و سلامت جسم من است

امروز که شاید برای بار سی ام(کمتر یا بیشترش خاطرم نیست) طی چهار سال خانه داری مهمان داشتم، ارامشم حتی از دفعه ی قبل که ان بار هم ارام بودم بیشتر بود

دیشبش خوب نخوابیده بودم، لذا تا 11:30 خوابیدم. خانه مرتب نبود، جیران را دانلود کردم و در کمال آرامش صبحانه/ظهرانه خوردیم و سریالمان را تماشا کردیم. 

ساعت های 3 شروع کردیم به نظافت کلی و 7:30 شام را گذاشتم. 

لباس هایم را لحظه اخر انتخاب کردم، حواسم به لباسهای او نبود و پیشنهادی ندادم(برعکس دفعات قبل) 

از کیک و دسر هم خبری نبود

هدفم برگزاری یک مهمانی ساده در عین ارامش بود

حتی با برنج هایی که نرم بودند و خوشگل نبودند

حتی با مرغی که انچنان هم که باید طعم مرغ مجلسی نمی داد

حتی با اینکه فقط پنج دقیقه کنار مهمان هایم نشستم

 

محقق شد این هدف به گمانم

این را از بدنم می توانم بفهمم... درد و خستگی ندارم

غذا عالی نبود اما حال روحیم هم خوب است 

من مهمانداری ام را همینگونه که هست پذیرفته ام، نه به این معنی که همیشه غذاهایم معمولی خواهند بود و تلاشی نمی کنم... نه.... تلاش برای بهتر شدن خواهم داشت اما نه تلاشی که رنجش و خستگی و تشویش حاصلش باشد.

این آسان گرفتنم را دوست دارم 

زمانی که به جای برق انداختن چارچوب در یا تنظیم چین های پرده، با او بیشتر صحبت می کنم، پسرک را سرگرم می کنم، به کارهای شخصی ام می رسم و در عین حال کل روزم را فدای چندساعت مهمانی نمی کنم.... 

 

این جنس مهمانی دادن خوب است، حتی اگر نتیجه ایده آل نباشد. 

خوب می دانم ممکن است بهترین غذایی که ممکن است بپزم، شب مهمانی نشود که نشود و به جایش یک روز پرمشغله که با عجله مشغول اشپزی ام و اصلا انتظارش را ندارم، خوش طعم و خوش بافت ترین غذا را سر سفره بگذارم. 

این قضیه هرچند حرص دراور بود برایم قبلا اما الان نه...

 

الان حواسم هست به خودم سخت نگیرم، باشد که به مهمان ها هم اسان و خوش بگذرد. 

 این رویه و روند ادامه دارد... 

روزی خواهم فهمید برای خیلی از چیزها بیهوده سخت گیری می کردم. 

به امید آن روز😄

 

 

پ. ن

این رسیدگی به کارهای مهم تر از برکات وچود جناب فرزند هست، وقتی نمی ماند برای حواشی الحمدلله🙂

 

نظرات (۴)

آفرین مهرنویس راحت گیرتر!

پاسخ:
😅

سلام عزیزم 

خدا قوت

مهمونات خانواده خودتون بودن؟ 

پاسخ:
سلام خانوم🌷ممنون
بله، خانواده همسرم.

  • مامان دوقلوها
  • سلام . خیلی جالب بود . بشه روزی که همه اینچنین مهمونی بدن . بعضی وقتا نمیشه چون مهمونات سخت گیرن. 

    پیشنهاد دوستتون هم خوب بود ،بیشتر باید بهش فکر کرد😜

    پاسخ:
    سلام، ممنون عزیزم
    اره،الحمدلله من مهمون سختگیر نداشتم
    دفعه بعد ان شاءالله راه دوستمو ادامه میدم 😄

    جالب بود واقعااا من البته در مهمانی دادن به درجه دیگری رسیدم که نمیدونم خوبه یا نه اما از مهمان ها کمک میگیرم🤣 مثلا برایتولد پسرک دیزاین را به برادر گرفتن کیک را به یک خواهر همسر و میز را به دیگری و پختن برنج را به مامانم و پختن دسر را به جاری واگذار کردم🤣🤣🤣 و برای اولین بار در زندگیم از مهمونی دادن لذت بروم و با آرامش کار ها را کردم البته که خودشون هم مشتاق بودن کمک کنند

    پاسخ:
    خیلی کار خوبی کردی👏
    استاد کلاس برگزار نمی کنید؟ 😁
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">