مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

خودنوشت

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۰ ب.ظ

 

 

هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسد که بخواهم دور شوم از خودم... 

از همه ی ان چیزی که تاکنون بودم... 

از همه ی 23 سالی که شاید هیچ وقت ارزش زندگی کردن نداشت...

روزی که دلم بخواهد فرار کنم از همه ی انتخاب هایی که داشتم

از تمام مسیرهایی که به واسطه انتخابم باز شده و قدم گذاشتم.... 

 

 

پشیمان باشم از تمام حرف هایی که زدم تا همین لحظه 

و بیشتر از همه ی حرف هایی که نزدم... 

دنبال روزی می گردم که تماما خودم بودم،

پیدا نمیکنم....

هر بار یک نقاب جدید، یک ادای جدید و یک آدم جدید

خودم، آن خود واقعی را فقط بین نوشته هایم می توانم ببینم... 

یک وجود دست نخورده و جهش نیافته... 

 

گاهی که این فکرها میزند به سرم میگویم از فردا خودم خواهم بود! 

از فردا سکوت نخواهم کرد.. حرف هم نخواهم زد! 

کاری را میکنم که می دانم درست هست.... 

نه کاری که دیگران خوششان بیاید.... 

نمی توانم

این فردا هیچ وقت نرسیده و نمیرسد به گمانم... 

هم دلم برای خودم تنگ شده و هم از آن گریزانم... 

می خواهم دور شوم از هرچه هست

شاید بتوانم برسم به آنچه باید باشد! 

شاید زدن این حرف ها برای این سن کمی دیر باشد... حرف هایی که می سوزاند مرا از عمق وجود.... شاید مربوط به بحران 13سالگی باشد و من عقب مانده ام از جریان معمول رشد و تحول.... 

نمی دانم

 

هر چه که هست بد حسی است... حس بد طعم و عذاب آور یک بازنده که همیشه بازنده بوده اما هیچ وقت بازنده بودن برایش عادی نمی شود... 

 

ترسم از این است که دو روز بعد باز همه چیز به روال برگردد و فراموش کنم این حرف ها و این درد را و دوباره با کوله ای پر از نقاب های رنگارنگ به زندگی برگردم.... 

 

بیزارم از این نوع زیستن

 

پ. ن

التماس دعا

 

 

 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۵/۲۷
  • ۱۷۵ نمایش
  • مهرنویس

بازنده

خود کنترلی

فرار

نقاب

نظرات (۴)

قلمت خیلی خوبه👏👏👏

پاسخ:
لطف داری عزیزم
اینو که شما بگی باید امیدوار باشم

نقابها طبیعیه که باشن زهرا جان... 

اما مهم همینه که ادم حواسش باشه نقابن، جزئی از خود واقعیش نیستن...

 

اصلا شاید وجود همینا، باعث میشه گاهی واقعا تحمل روز سخت باشه...و شب به ادم آرامش بده...

حرف آقا سید مرتضی اوینی یادته؟

اگر نبود ناشئه لیل، چگونه رنج عظیم روز را تاب آوریم؟

مهم همینه که پیش یه نفر همیشه همون خود واقعی مون باشیم :)

پاسخ:
گاهی خودمم قاطی میکنم کدومم راستش😅

پشیمونی خوبه! فکر به گذشته و خسته شدن از حال میتونه رشدت بده دخترم!فقط با آشفتگی و بهم ریختگی زیاد،تغییراتو دور نکن و اصل مطلب رو حفظ کن و با قدرت اونی باش که میخوای!چون قراره فقط یک بااار فرصت زندگی داشته باشی!

پاسخ:
درست میگی
سعی میکنم 

متن بی نقاب و عجیبی بود

پاسخ:
:) 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">