مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تبلیغ» ثبت شده است

زن آقا

۰۸
دی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک روایت دلنشین از سفری تبلیغی به یکی از روستاهای جنوبی ایران

البته از زبان همسر طلبه

زهرا کاردانی به همراه همسر طلبه و دو فرزندش راهی روستایی در جنوب کشور می شوند و روزها و اتفاقاتی را تجربه می کنند که خواندن دارد. 

با خواندن کتاب گاهی دلم میخواست من هم تجربه چنین سفری را داشته باشم، مثلا انجا که از دختربچه های مشتاق یادگیری روستا می گفت، از اینکه برای مدتی فضای زندگیشان متفاوت شده بود، همان قسمت هایی که عصرها را سر زمین "شاگل" و "حاج عبدل" می گذراندند....

و ماجراهایی هم اتفاق می افتاد که مطمئن میشدم حقیقتا نمی توانم هضمشان کنم و به سلامت از کنارشان عبور کنم😅

نکته ی خوبی که وجود دارد این است که نویسنده نیامده فقط خاطرات خوبش را بنویسد و از مهمان نوازی و فلان و بهمان مردم روستا بگوید... خیر.... سعی کرده یک چهره واقعی از مردم روستا با تمام خوبی ها و بدی هایشان،مهربانی ها و گاهی نامهربانی هایشان بگوید و این روایت را صادقانه کرده. برای همین هم اسمی از روستا برده نشده و اسامی شخصیت ها هم حقیقی نیست. 

من قلمش را خیلی دوست داشتم. ساده، صادق، گیرا و در یک کلمه"دلنشین و همراه کننده"

کتاب خوب و دوست داشتنی ای هست.

نویسنده پست های قشنگی هم می گذارد در صفحه اش

با همان قلم دلنشینش

توصیه می شود

 

 

  • مهرنویس