مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشنا» ثبت شده است


زیاد پیش آمده  آشنایی را در جایی ببینم و با اشتیاق جلو بروم...

سلام کنم و از احوالاتش بپرسم...

بعضی آشناها به همین شیرینی هستند.....

یعنی حتی اگر در انتهای روز جانی برایت نمانده باشد از فرط خستگی، باز هم مشتاقانه به سمتشان می روی برای احوال پرسی...

آن وقت است که جانی دوباره می گیری و گرم صحبت می شوی...

در آخر غرق در لذت این معاشرت جان دار، از آشنایت جدا می شوی و با هر قدم که بر می داری، خاطره های با او بودن ذهنت را زیبا می کنند....

شب قبل از خواب، با وجود تمام خستگی ات یادش می کنی و برایش تمام چیزهای خوب را می خواهی....

یک آشنایی شیرین و تمام نشدنی...


اگر گاهی آشنایی را دیدید و او شما را ندید،و اگر ذره ای احساس کردید تمایل به جلو رفتن و سلام کردن ندارید، بدانید آشناییتان کششششک است...

از آن نوع اشنایی های منفعت طلبانه بوده که با گذر زمان و رفع نیازتان فراموش شده...

آشنای خوب همیشه آشناست... آدم را می کشاند سمت خودش حتی در سخت ترین شرایط...

آشنای خوب باشیم

سلام کنیم

پیشقدم باشیم

احوال هم را بپرسیم

به هم دست بدهیم و گرم معاشرت کنیم:)



پ.ن

1.تا به حال اینقدر راحت حکم کشک بودن مسئله ای را صادر نکرده بودم:)

2.یه وقتایی پیش اومده که طرف مقابل حواسش به حضور من نبوده اما من اونو دیدم....(در اتوبوس به ویژه)، بعد خیلی اروم دستهام رو روی دستهاش گذاشتم،اولش یه کم شوکه شدن...اما بعدش خیلی خوشحال شدن...انرژی دستها فوق العادست...برای همینه که وقتی یه عضوی از بدن درد میگیره، سریع و نا خود اگاه دستمون رو میذاریم روش....چون در تسکینش موثره...پس با عشق و دوستی و با علم به آثار دست دادن ارتباط برقرار کنیم:)

3.از این شکلک:) لبخند خیلی خوشم اومده و برای همین تازگیا زیاد استفاده می کنم....انرژی + داره به گمانم....




  • مهرنویس