مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

.....ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد.....

مهرنویس

یاحق

خوش امدی،زکجا می رسی بیا بنشین
بیا که می دهمت بر دو دیده جا ،بنشین

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۰ اسفند ۰۳، ۱۱:۲۶ - سین میم
    چرا؟
نویسندگان

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

پستی که بماند به یادگار مثلا:

تجربه ی مادری برای تو، با تمام بالا و پایین ها و سختی و شیرینی هایش، برای من پر از لذت است و آرامش... 

تویی که با آمدنت مسیر مادرنگی ام را روشن تر، پررنگ تر و خوش رنگ تر کردی روشنی چشمانم!

خوش آمدی حسین من، خیلی هم خوش آمدی نور عین من❤️

پست اصلی:

تجربه ی فرزند دوم،به مراتب شیرین تر، لذت بخش تر و با آرامش تر از اولین تجربه ی فرزندآوری است، هم برای مادر، هم پدر. 

و این اصلا به این معنا نیست که فرزند دوم دوست داشتنی تر و عزیزتر است و.... نه...

هر کدام از بچه ها ساکنان همیشگی و در حقیقت عزیزترین ساکنانِ ابدی قلب والدینشان هستند و عزیز و دوست داشتنی! 

منظور من چیز دیگریست؛ اینکه بعد از تولد دومین فرزند، آن نگرانی های تولد اولین فرزند را نخواهی داشت؛ تو قبلا این مسیر را آمده ای و با وجود تمام تفاوت هایی که بچه ها با هم دارند، اما اکنون تو مادری هستی که نوزاد را به بغل می کشد و از او مراقبت می کند، نه زنی که مادری برایت دنیای نا شناخته و عجیب و غریب باشد و دائم با خودت فکر کنی که هنوز انگار مادر نشده ای و باید چکار کنی و....  و فارغی از نگرانی های مختلفی که بعد از تولد اولین فرزند داشتی، چون این مسیر آشناست، قبلا گذرانده ای این دوره را...

در واقع می خواهم بگویم که مادری مسیری ست پر پیچ و خم و پر دست انداز و البته لذت بخش، که تولد فرزند دوم می تواند در طی کردن بهتر این مسیر و تسریع تکامل و رشد مادرانگی موثر باشد، می تواند.... 

اگر می خواهید یک مادری متفاوت را تجربه کنید و اگر شرایط مهیاست و خودتان هم مایلید، برای بار دوم مادر شدن بدون اغراق بسیار گزینه جذاب و مهیجی ست:) 

(قطعا من هم تا کنون غر ها زده ام از اذیت های پسرها و در ذهنم چیزهایی گذشته ناشی از فشار و خستگی، اما در نهایت، در عمق جانم خدارا شاکرم بخاطر این تجربه، این حس و این موقعیت) 

بعد از تولد فرزند دوم، تو با اعتماد به نفس بیشتری مادرانگی خواهی کرد، مثلا اگر کسی به فرزند اول تو خرده می گرفت که چرا اینطور است و فلان است و بهمان و تو از استرس یا ناراحتی رنگ به رنگ می شدی و حرصت در می آمد از افاضه های ناشتا و بی جا، در مورد فرزند دوم می توانی بگویی، اولی هم همین طور بود، خودش خوب می شود، یا اینکه بچه های من کلا این مدلی هستند و من ایرادی نمی بینم و فاز مادر با تجربه برداری.... 

خلاصه که اینطور هاست عزیزانِ من! 

دریابید فرصت ها را. 

 

  • مهرنویس

ده سال پیش اینقدر راحت با بقیه صحبت نمی کردم، بقیه منظورم اطرافیان صمیمی ام هستند، خیلی سبک سنگین می کردم و اجازه نمی دادم آن ها متوجه برخی احساسات و عقاید و تجربه هایی شوند که برای من است. 
نه اینکه حالا موقعیت و شرایط را نادیده بگیرم و اصول تعامل را زیر پا بگذارم هر چه بخواهم بگویم و... نه...
منظور چیز دیگریست.
می خواهم بگویم که ده سال قبل، نمی توانستم یا بهتر است بگویم نمی خواستم دوستانم را در جریان دغدغه های شخصی و برخی مشکلات حتی قابل بیان بگذارم.
از قضاوت شدن می ترسیدم
و خیلی چیزهای دیگر...
حالا اما زیاد مشورت‌ می گیرم از دوستانم، حرف هایم را میزنم، خودم را سانسور نمی کنم و گاهی واضحا می گویم که حرف دارم و باید بنویسم یا بگویم.
انتظارات عجیب و غریبی هم ازشان ندارم، همین که بخوانند یا بشنوند کافیست.
نمی خواهم بگویم زهرای ده سال قبل بهتر است یا زهرای اکنون... نه! 
ده سال قبل از جنس تعاملم راضی بودم، اکنون هم...
می خواهم بگویم برایم جالب است که نوع و جنس روابطمان با گذر زمان، با بالاتر رفتن عدد سنمان و رشد احساساتمان و دگرگونی نیازهای روحی مان، چقدر می تواند متفاوت باشد.
ده سال قبل تو دار بودن برایم ارزش بوده و رضایت بخش، حالا کمی برون ریزی احساسات و عقاید را برای کسانی که سالهاست می شناسمشان، کمک کننده می دانم.
نمی دانم اگر زنده باشم بعدتر چگونه خواهم بود.

فقط امیدوارم در هر مرحله کاری را که برای سلامت روح و روان خودم و البته دیگران:) لازم است را پیش بگیرم و نترسم از تغییرات این چنینی.

 

پ. ن

ممنونم از همه تان که می‌خوانید و می شنوید و هر گاه لازم باشد ابایی ندارم از ابراز خودم محضرتان

  • مهرنویس